بار دیگر؟ با می و ساغر بلی
داستان امشب از آنجایی شروع شد که بنده در حین doom scrolling و کشتن لحظات حیات، در اینستاگرام برخوردم به ویدئویی از دکتر قمشهای که غزلی از مولانا را بصورت پرسشی میخواند و قافیه را پاسخ میگرفت: نوبهار حسن آید سوی باغ بشکفد آن شاخههای تر؟ بلی طاقهای سبز چون بندد چمن جفت گردد ورد و نیلوفر؟ بلی و در نهایت نتیجه میگرفت که دنیا اساسا کمدی است (کمدی بالاصالة یعنی آنچه که تراژدی نیست، با فرندز اشتباه نگیرید) و در نهایت به بیت دوم غزل نقبی میزد که: ساقی ما یاد این مستان کند؟ بار دیگر با می و ساغر بلی ببینید، در کل من خودم رو انقدر بزرگ نمیبینم که بخوام به کسی ایراد بگیرم در مسئله عظیمی مثل دیوان شمس، اونهم به آقای قمشهای؛ اما بیاید ابتدای امر به ابتدای مثنوی توجه کنیم: بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند کز نِیِستان تا مرا بُبریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویش باز جوید روزگارِ وصل خویش همونطور که در ادبیات دبیرستان، تقریبا ما و بقیه، خوندیم، در اینجا شاعر از درد دوری ا...