درباره

  صفحه درباره اینجا قرار می‌گیره.

فعلا حال ندارم چیزی بنویسم. در موقعیتی دیگه.


علیرضا

********


حالم جا اومد ولی من کی باشم در این عرصه که شامل «زندگی صحنهٔ یکتای هنرمندی ماست» بشم و «مردم بسپارند به یاد؟»*

لذا، بیاید حافظ بخونیم.


در نظربازیِ ما، بی‌خبران، حیران‌اند

من چُنینم که نمودم، دگر ایشان دانند


عاقلان، نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی

عشق داند که در این دایره، سرگردان‌اند


جلوه‌گاهِ رخِ او، دیدهٔ من، تنها نیست

ماه و خورشید، همین آینه می‌گردانند


عهد ما با لبِ شیرین‌دهنان بَسْت خدا

ما، همه، بنده و این قوم، خداوندان‌اند


مُفْلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم

آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند


وصلِ خورشید به شب‌پَرِّهٔ اَعْمی نرسد

که در آن آینه، صاحب‌نظران، حیران‌اند


لافِ عشق و گِلِه از یار؟ زَهی لافِ دروغ!

عشق‌بازانِ چُنین، مُسْتَحَقِ هِجْران‌اند


مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار

ورنه مستوری و مستی، همه‌کس نَتْوانند


گر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو، باد

عقل و جان، گوهرِ هستی به نثار افشانند


زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم، چه شد؟

دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند


گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغ‌بَچِگان

بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند


*: تضمینات منسوب به خانم ژاله اصفهانی (۱۹۲۱، تیران – ۲۸ نوامبر ۲۰۰۷، لندن) هست.

نظرات

بیشترین بازدیدها در سال گذشته

بار دیگر؟ با می و ساغر بلی

عمق واقعی فلسفه: همینه که هست!

دانته و بئاتریس

تزار محبوبمان، دلمان تنگ است