پست‌ها

معرفی دو کتاب در تاریخ و فلسفه

تصویر
ظاهر امر این هست که این ۳۷۰ روزی که تصمیم گرفتم هرروز مطالعه داشته باشم ولو یک دقیقه، امیدبخش بوده هرچند هنوز کسی نیامده دایرکتم بگه چقدر خوب فلان کار رو می‌کنی بیا با هم بچه بسازیم. علی‌ای‌حال، دوتا کتاب توی اسنستاگرامم معرفی کرده بودم، که اینجا هم ذکرش می‌کنم. آنهم برای خالی نبودن عریضه. متون هم طولانی نیستند؛ در حد کپشن اینستاگرام نوشته شده! این هم خروجی لاگ فیدیبوی بنده مورخ هشتم فروردین ١۴٠۴؛ البته باید توجه داشت که اون عدد ٣٩٢ اشاره به کتاب‌هایی داره که باز کردی، نه اینکه تموم کردی. ینی یه کتاب رو باز کنی ببینی می‌خوای بخونی یا نه، یا چمیدونم هرچی، این رقم یه دونه می‌ره بالا.  کتاب اول: دین‌پیرایی، اثر ریشار استوفر نشر آگه یا:   La Réforme by Richard Stauffer, Presses universitaires de France ?Link to Goodreads کامنتی که روی کتاب گذاشتم در این سه پاراگراف کوتاه خلاصه می‌شه و امتیازم بهش پنج از پنج بود. اندیشه رفرماسیون همواره در جهان مسیحیت حضور داشته است، اما تا پیش از قرن شانزدهم، این مفهوم عمدتاً ناظر بر اصلاحات اخلاقی بود و نه تحولات عقیدتی. با این ح...

تزار محبوبمان، دلمان تنگ است

تصویر
عجیب نیست که برخی تاریخ را به قصه‌ای کودکانه تقلیل می‌دهند: روزگاری طلایی بود، همه‌چیز عالی بود، مردم در خیابان‌ها گل می‌کاشتند و از دم در خانه‌هایشان نفت استخراج می‌شد، و ناگهان، از دل تاریکی، شیاطینی ظهور کردند و این بهشت را به جهنم بدل کردند! به‌راستی که این روایت، اگرچه به درد قصه‌های شبانه‌ی کودکان می‌خورد، اما متأسفانه برخی بزرگسالان هنوز به آن باور دارند. این نگاه مرا به یاد یکی از نظریه‌های جالب روانکاوی می‌اندازد: میل ناخودآگاه انسان به بازگشت به رحم مادر. آری، همان‌جایی که همه‌چیز بی‌دردسر بود، غذا بدون تلاش می‌رسید، هیچ بحرانی وجود نداشت و مهم‌تر از همه، لازم نبود با واقعیت روبه‌رو شویم. اینجا دقیقاً همان جایی است که ذهن نوستالژی‌زده به دنبال آن است: تصویری خیالی از گذشته که همچون «رحم تاریخی»، سراسر آسایش و بی‌نقصی بوده است. در این نگاه، تاریخ را نه به‌عنوان عرصه‌ای از تغییرات، تناقضات و مبارزات، بلکه همچون کابوسی ترسناک می‌بینند که از لحظه‌ی تولد، یعنی همان لحظه‌ی وقوع انقلاب، آغاز می‌شود. تولد همیشه دردناک است، پس چه بهتر که آرزو کنیم ای‌کاش هرگز متولد نمی‌شدی...

تاریخ به مثابه‌ی معجون جوینت و شیره: یا چگونه می‌توان با یک روایت ساده، همه‌چیز را توضیح داد

تصویر
Credits: Mohammed Mossadeg, Man of the Year (TIME Magazine) | Jan. 7, 1952 می‌گویند تاریخ را فاتحان می‌نویسند، اما در جامعه‌ی ما فارغ از نادرستی گزاره نخستین، ظاهراً تاریخ را نه فاتحان می‌نویسند، نه شکست‌خوردگان، بلکه آن‌ها که شیفته‌ی پژواک صدای خودند و برایشان مهم نیست که آن پژواک از دیوار حقیقت بازتاب می‌یابد یا از تالار اوهام. اخیراً روایت‌هایی درباره‌ی ۲۸ مرداد سر برآورده‌اند که در ظاهر تازه‌اند، اما از حیث عمق و انسجام، بیشتر به قصه‌هایی برای خواباندن کودکانی می‌مانند که تازه تصمیم گرفته‌اند نیچه بخوانند، اما هنوز فرق بین دیالکتیک و دیکتاتوری را نمی‌دانند. این روایت را نخستین‌بار از جناب آقای اشتری عزیز شنیدم—مردی که حتماً قلبی مهربان دارد و چشمانی پر از تأملات عمیق درباره‌ی اصولاً هرچیزی. سپس یکی از مبلغین رادیکال بازار آزاد، احتمالاً جنت‌خواه یا یکی از هم‌ترازان ناهمتراز فکری‌اش، این روایت را با اعتمادبه‌نفسی که تنها از فقدان عمیق‌ترین سطوح تحلیل تاریخی نشأت می‌گیرد، تکرار کرد. ادعای جدید این است: اگر سال‌ها روایت رسمی ما این بود که ۲۸ مرداد سرنگونی یک دولت دموکراتیک...

عمق واقعی فلسفه: همینه که هست!

تصویر
در یکی از آن مصاحبه‌های قدیمی که آدم فکر می‌کند حتماً باید پشت سرش یک فنجان قهوه سرد شده و یک نخ سیگار نیم‌سوخته باشد، گونتر گاوس از هانا آرنت می‌پرسد: «چه حسی داری وقتی می‌گویند به مردم خودت پشت کردی؟» آرنت لبخند کم‌رنگی می‌زند، آن لبخندی که انگار می‌خواهد بگوید: «جانِ عزیزت، این سؤاله؟» بعد خیلی ساده می‌گوید: «خب، من نمی‌توانم توضیح بدهم که ببینید، نه منظورم این نبود. همینه که هست.» (نقل به مضمون، البته اگر مضمون جایی میان لبخند و بی‌تفاوتی جا مانده باشد.) این جمله، به طرز درخشانی، یک شاهکار فلسفی است. نه از آن جنس شاهکارهایی که توی کتاب‌های قطور پر از پاورقی می‌نویسند، بلکه از همان‌ها که با یک جمله کوتاه، سال‌ها تلاش بیهوده‌ی آدم‌ها برای توضیح دادن را بی‌اعتبار می‌کند. من فکر می‌کنم این دقیقاً بهترین واکنش به پدیده‌ی شگفت‌انگیز نفهمی لجوجانه در جامعه‌ی ایرانی است. همان جایی که آدم باید بگوید: «باشه، من همون احمق بی‌شرفی هستم که تو فکر می‌کنی. حالا می‌تونی خوشحال باشی و بری دنبال کارهای مهم‌تر زندگیت—مثل مثلاً تحلیل سیاست‌های بین‌المللی با اطلاعاتی که از استوری اینستاگرام...

متون کهن (۱): جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است / جز سر عشق هر چه بگویی بطالت است

تصویر
فیه ما فیه اثر مولانا، تصحیح بدیع‌الزمان فروزان‌فر، نشر نگاه، چاپ ۱۴۰۰  از اونجایی که این بلاگ رو زدم که کمی غیررسمی‌تر باشه، می‌تونم غیرحرفه‌ای‌تر بنویسم و به روزمره و قص علی هذا بپردازم. یه روز دوست قدیمی‌ای بحث می‌کردیم سر گرونی کتاب و بهش گفتم جنابعالی هم مجبوری به eBook و فیدیبو گردن بنهی؛ قبول نکرد و این بحث ما نیست. النهایه بحث ما چنین شد که چی بخونیم اصلاً؛ چی خوندیم اخیراً و چی دوست داریم. این بنده خدا هم یهو گفت متون کهن خیلی خوبه؛ جذبش شدم و خیلی دوستش دارم. اینجا بهم بر خورد: پسر عمری ازت گذشته، خجالت نمی‌کشی تذکرة‌الالویا و فیه ما فیه و ... نخوندی؟ یک تذکر به‌جا و عظیم بهم داد این دوستمون. قصه این شد که به‌وسع تصمیم گرفتم به متون کهن رو بیارم. یعنی عملاً عمده مطالعه غیردرسی خودم رو به این متون کهن اختصاص دادم.

طاقـت سر بریدنم باشـد / وز حبیب سر بریدن نیست

تصویر
این جستار به بررسی زندگی و آثار محمدعلی فروغی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های فرهنگی و سیاسی تاریخ معاصر ایران می‌پردازد. در ابتدا به زمینه خانوادگی، تحصیلات و فعالیت‌های اولیه فروغی به عنوان معلم و اصلاح‌طلب اشاره شده است. نقش محوری او در انقلاب مشروطه و تلاش برای گسترش دموکراسی، حقوق شهروندی و حاکمیت قانون مورد بررسی قرار گرفته است. سپس به حضور چندجانبه فروغی در صحنه سیاست ایران پرداخته شده که شامل نخست‌وزیری، وزارت امور خارجه و دادگستری است. مخالفت او با قرارداد ۱۹۱۹ و دخالت انگلیس در ایران نیز مورد اشاره قرار گرفته است. در پایان به دوران خانه‌نشینی و فعالیت‌های ادبی فروغی، و نیز نقش مهم او در بازگرداندن سلطنت پهلوی پرداخته شده است. در مجموع، تاکید شده که فروغی سیاستمداری میهن‌دوست، معتدل و واقع‌بین بود که همواره در پی منافع ملی ایران برآمد. هیئت نمایندگی ایران در جامعه ملل در ژنو سوئیس، ۱۳۱۱ (۱۹۳۲/۱۹۳۳). سوم از چپ فروغی است.